۱۳۸۸ تیر ۹, سه‌شنبه

گور پدرش كه شوراي نگهبان تائيد كرد يا نكرد

ما خوب مي دانستيم قرار نيست هيچ شورايي توي اين حكومت ، پشت مان باشد . نمي دانستيم ؟ مي دانستيم و رفتيم توي خيابان ها ، مي دانستيم و كتك خورديم ، مي دانستيم و مرديم . ديگر دير است براي پا پس زدن . اگر كوتاه بياييم خدا مي داند چه بلايي مي آورند سر موسوي ، زنداني ها ، روشنفكر ها . بعد از اين مي كشند بي آن كه بفهميم ، زنداني مي كنند ، بي آن كه بشنويم . دست برداريد از اين جملهء خسته و غمگين ِ « ديگر تمام شد ! » براي من خرداد تمام نمي شود . اين روزها و اين خيابان ها تمام نمي شود . من يادم نمي رود . من تا آخر دنيا يادم نمي رود ما را به وسعت تمام وليعصر ، به وسعت تمام تهران ، اين همه سبز ، اين همه اميدوار . من تا آخر دنيا فرياد « ندا نترس » را يادم نمي رود . فرياد آدم هايي كه باور نمي كردند يكي جلوي چشم شان ، اين همه بيهوده بميرد ، تمام شود . من تا آخر دنيا يادم نمي رود جلوي چشم هاي ترسيده و نگرانم ، يكي را بيندازند روي آسفالت خيابان ، يكي را با خودشان ببرند و ما ، همهء ما ، حتي توان فرياد زدن ، گريستن نداشته باشيم . من يادم نمي رود خيابان ها را اين همه وحشت زده . يادم نمي رود ما را اين همه بي پناه ، اين همه بي دفاع ، اين همه حتي از ترس فرياد نزده . بعد از اين خرداد ها آبستن اتفاق هاي بزرگند . بعد از اين سال ها ، هر روزش خرداد است .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر