۱۳۸۸ تیر ۹, سه‌شنبه

در زندان رژیم چه میگذرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟


مصاحبه خبرنگار کردانه با یکی از دستگیر شدگان روزهای اخیر که آزاد شده است:
بازرسی خیلی کثیف و غیر بهداشتی انجام می شد. آنها انگشتشان را بدون دستکش در تمام سوراخهای تنمان وارد می کردند و مورد بازرسی قرار می دادند. البته در آنجا این کار را درباره ی زنان روسپی و معتاد برای پیدا کردن مواد انجام می دادند اما در مورد ما بازرسی جهت پیدا کردن رم موبایل صورت می گرفت. حال توجه شما را به متن کامل مصاحبه جلب می کنیم:
:یکی از بازداشت شدگان
بازرسی های بدنی، بسیار کثیف و غیربهداشتی انجام می شد اعلام نتایج دهمین دوره ی انتخابات ریاست جمهوری ایران موجی از اعتراض را در سراسر کشور به وجود آورد. این اعتراضها که به مسالمت آمیزترین شیوه ی ممکن مطرح می شدند با شدیدترین شکل ممکن مورد سرکوب قرار گرفتند. از آمار کشته شدگان، زخمیها و بازداشتی های حوادث اخیر در ایران به خاطر جعل اطلاعات، کانالیزه کردن اطلاعات، محاصره ی اطلاعاتی، فقدان اطلاع رسانی، اطلاع رسانی کاذب و یکسویه و محدود کردن روزنامه ها حتی اینترنت، موبایل و سایت های خبری منتقد، هیچ اطلاع دقیقی در دست نیست. بر اساس برخی از گزارشهای دریافتی، ظرف دو هفته گذشته بيش از ۲۵۰ تن از فعالان سياسی، اساتيد دانشگاهها، روزنامه نگاران، دانشجويان و همچنين مدافعين حقوق بشر که به نتايج انتخابات اعتراض کرده اند توسط مقامات امنيتی بازداشت و زندانی شده اند. از تعداد دقيق شهروندان عادی که در تظاهرات مسالمت آميز در گوشه و کنار کشور دستگير و زندانی شده اند اخبار دقيقی در دست نيست اما گفته می شود بيش از دوهزار نفر در بازداشت بسر می برند. بدليل جلوگيری از فعاليت روزنامه نگاران مستقل و اخراج خبرنگاران بين المللی از ايران تعداد افرادی که در اين تظاهرات توسط ماموان امنيتی و نيروهای بسيج کشته شده اند نيز آمار دقيقی در دست نيست. بازداشتها به صورت فله ای و بدون ارائه مجوز صورت می گیرد. در میان بازداشت شدگان افرادی دیده می شوند که هیچ ارتباطی به حوادث اخیر ندارند و فقط به دلیل حضور در خیابان بازداشت شده اند. پای صحبتهای یکی از بازداشت شدگان نشستم که فقط چند روز از آزادی اش می گذرد. او با قرار وثیقه ی صد میلیون تومانی آزاد شده است. وی از اعضای کمپین یک میلیون امضا و عضو ستاد انتخاباتی کروبی، یکی از نامزدهای معترض به انتخابات است. او درمورد نحوه ی بازداشت و اتفاقات بعد از آن اینگونه می گوید: روز شنبه، 29 خرداد برای خرید کتاب به انتشارات جنگل رفتم. همان روز هم قرار بود که حامیان موسوی و کروبی راس ساعت 4 بعدازظهر از مسیر انقلاب به سمت آزادی در یک اجتماع اعتراض آمیز حرکت کنند. یعنی درست روز بعد از سخنرانی آیت الله خامنه ای در خطبه های نماز جمعه ی تهران. من ساعت یک بعدازظهر یعنی سه ساعت قبل از برگزاری راهپیمایی به جلوی انتشارات رسیدم. به محض اینکه از ماشین پیاده شدم و خواستم کرایه ام را حساب کنم به دستم دستبند زدند و مرا با خود بردند. کسانی که مرا بازداشت کردند می دانستند که من عضو کمپین یک میلیون امضاء و ستاد آقای کروبی هستم. به وزراء واقع در ضلع جنوبی میدان آرژانتین منتقل شدم. آنجا محل نگهداری زنان روسپی و معتاد است. این روزها به دلیل افزایش آمار بازداشتی ها، این افراد را به وزراء، آگاهی شاپور، پلیس امنیت میدان نیلوفر، پلیس امنیت مرکز پشت دادسرای انقلاب و کمپ کهریزک می برند. در وزراء مورد بازرسی قرار گرفتم. رفتارها در حین بازرسی به شدت توهین آمیز و تحقیر کننده بود. بازرسی خیلی کثیف و غیر بهداشتی انجام می شد. آنها انگشتشان را بدون دستکش در تمام سوراخهای تنمان وارد می کردند و مورد بازرسی قرار می دادند. البته در آنجا این کار را درباره ی زنان روسپی و معتاد برای پیدا کردن مواد انجام می دادند اما در مورد ما بازرسی جهت پیدا کردن رم موبایل صورت می گرفت. مرا آن شب در وزراء نگه داشتند. اجازه ی تماس با خانواده نداشتم. گوشی موبایلم را هم همانجا از من گرفتند. شب بعدش ساعت 2:30 دقیقه بعد از نیمه شب به اوین منتقلم کردند. اگر همانجا آزاد می شدیم که شانس آورده بودیم و برایمان سابقه نمی شد اما هر کس که به اوین منتقل می شد برایش پرونده تشکیل می دادند و یک سابقه برای او محسوب می شد. هنگام بازجویی به همه مان چشم بند زده بودند. روی صندلی و مقابل دیوار نشسته بودیم. هر دو نفر یک بازجو داشتند. صدای بقیه را هم هنگام بازجویی می شنیدیم. مکالمات تلفنی ما از زندان با خانواده هایمان شنود می شد و در بازجویی ها علیه ما مورد استفاده قرار می گرفت. در زندان اوین به مدت 2 روز در سلول انفرادی زندانی شدم. در انفرادی یک دستشویی فرنگی بود و یک دوش هم در بالای دستشویی قرار داشت. حمام به شکل اپن بود. دیوارش خیلی کوتاه بود و تا زانوی من می رسید. چهار طرف انفرادی را دوربین کار گذاشته بودند. یعنی من اگه دستشویی می رفتم و یا حمام می کردم آنها همه چیز را می دیدند. هوای انفرادی به شدت گرم بود. کسانی مثل من که ناراحتی آسم داشتند به شدت در این هوا دچار مشکل می شدند. غذای آنجا افتضاح و پر از کافور بود. معده ها بعد از خوردن غذا به شدت به هم می ریخت. بعد از 2 روز به همراه تعداد زیادی از زنان بازداشتی به بند بیماران متادونی اندرزگاه 3 نسوان منتقل شدیم. کمبود جا به حدی بود که تعداد زیادی از زنان تازه منتقل شده تنها با یک پتو در راهروهای این اندرگاه اسکان داده شدند. راهروها به شدت کثیف و غیربهداشتی و محیطی نامناسب برای نگهداری زنان زندانی بودند. البته پتو در زندان خیلی کم بود و خیلی از ماها من جمله خود بنده بدون پتو در روی زمین می خوابیدیم. این به دلیل آمار بالای زندانی ها بود به طوریکه حتی صدای مسئولان آنجا هم در آمده بود. در زندان اوین فقط یک اندرزگاه را به زنان اختصاص داده بودند. با موج گسترده بازداشتهای اخیر که شامل تعداد زیادی از زنان نیز می شد، کمبود فضا و مکان در بند زنان باعث افزایش فشار بر زندانیان شده بود. در آنجا هم وضع غذا مثل انفرادی بود. بعد از خوردن غذا همه به شدت دچار حالت تهوع می شدند البته یک اتفاق دیگر هم با خوردن غذا می افتاد. نمی دانم در آن چه می ریختند که بعد از خوردنش همه بی حس و بی حال می شدند و دوست داشتند که بخوابند. داروی مناسب در اختیار هیچ کس قرار نمی گرفت. در آنجا یک خانمی بودند که سرطان سینه داشتند. ایشان به داروهای خاص نیاز داشتند و قبل از زندانی شدن تحت نظر پزشک بودند. اما در آنجا اگر خیلی دردش شدید می شد نهایت یک استامینوفن به او می دادند که آنهم فایده ای نداشت. او به داروهای مخصوص خودش احتیاج داشت که خیلی هم گران بود و متاسفانه به هیچ وجه در اختیارش قرار نمی گرفت. یک دانشجوی رشته ی هنر هم آنجا بود به اسم سمیه ثنایی. این بنده خدا بیماری MS داشت. هوای گرم برای این بیمارها به شدت مضر است. آنجا هوا خیلی گرم بود و او بدجوری احساس درد و ناراحتی می کرد. افراد زیادی هم بودند که به خاطر خوردن غذا دچار درد و حالت تهوع شده بودند. به تمام آنها فقط مسکن و استامینوفن می دادند تازه بعد از کلی جیغ و داد و فریاد. اگر هم به بهداری منتقل می شدند در آنجا نهایت یک سرم به آنها وصل می شد و یا یک قرص برای حالت تهوع دریافت می کردند. مهتاب نصیرپور، بازیگر تئاتر هم در بین بازداشت شدگان بود. آنطور که خودش می گفت رفته بوده که در محل کشته شدن ندا شمع روشن کنه که همانجا بازداشتش می کنن. من نمی دانستم ندا کیست. او برایم تعریف کرد و تازه آن موقع بود که فهمیدم چه اتفاقی افتاده. دوتا فعال دانشجویی هم به نامهای فرناز معیریان از دانشگاه علامه و بیتا صمیمی زاده از دانشگاه امیرکبیر آنجا بودند. آنها قرار بود با قرار وثیقه آزاد شوند. اما در برگه هایشان به سوال "سابقه دارید یا نه؟" پاسخ نداده بودند. بازجویشان هم این را فهمیده و متاسفانه به انفرادی منتقلشان کرده است. الان بدجوری هردویشان تحت فشار هستند. تعداد 23 نفر از مردم عادی هم در بین بازداشت شدگان بودند. یکی از آنها را بعد از خرید نان بربری بازداشت کرده و با همان نان بربری به زندان اوین آورده بودند. بیچاره هر چه گفته بوده که به خدا من اومدم نون بخرم کسی حرفش را باور نکرده و گفته اند فکر می کنی ما احمقیم. می یای تو راهپیمایی بعد که شلوغ می شه می ری تو صف نونوایی که یعنی من اومدم نون بخرم. در میان بازداشت شدگان 3 تا دانش آموز 15-16 ساله بودند. یکی از آنها را به همراه مادر و خاله اش بازداشت کرده بودند و دوتای دیگر را هم که در حال دوچرخه سواری در خیابان مطهری بودند، بازداشت می شوند. این بچه ها را به شدت اذیت می کردند. مثلا به آنها می گفتند شما رو توی انفرادی می اندازیم، توی انفرادی جن داره. بچه ها هم می ترسیدند و با صدای بلند گریه می کردند. آن بچه ها 12 روز بازداشت بودند. در بین ما هم خانمی حضور داشت که از دادگاه خانواده رباط کریم به سمت انقلاب آمده بود. آن روز رفته بود تا از شوهرش طلاق بگیرد. او را در اتوبوس می گیرند و می گویند تو برای شرکت در راهپیمایی داری به سمت انقلاب می روی. یعنی می خواهم بگویم بازداشت ها آنقدر به شکل فله ای صورت می گیرد که بازداشت کنندگان اصلا به اینکه طرف واقعا در راهپیمایی حضور داشته یا نه، معترض هست یا نه فکر نمی کنند. آنها مردم را فقط به خاطر حضور در خیابان بازداشت می کنند و این بازداشتهای فله ای همچنان ادامه دارد. در آنجا وبلاگ و وبسایت و فیس بوک را چک می کردند. حتی ایمیلهایمان را باید در اختیارشان می گذاشتیم. آنها تمام ایمیلها را چک می کردند. همچنین از تمام مکالماتمان از طریق موبایل پرینت می گرفتند. موبایلهایمان را روشن می گذاشتند تا کسانی که هنوز از بازداشت شدن ما خبر نداشتند به ما زنگ بزنند بعد از تماس دوستان، فامیل و یا خانواده مان، بازجوها سریع به سراغمان می آمدند تا بگوییم آنها کی هستند و چرا به ما زنگ زده اند و ارتباط ما با آنها چیست. تعداد کسانی هم که در تجمع روز شنبه ی پارک لاله دستگیر شدند بالای 60 نفر بود که دیشب همه را از آگاهی شاپور به زندان اوین منتقل کردند. ساعت آزاد شدن زندانی ها هر شب از ساعت 7 تا 11 شب است. در مقابل هر صد مردی که آزاد می شوند، 5 تا زن هم از در زندان بیرون می آیند و این به خاطر آمار بالای زندانیان مرد است. فقط روز آخر که آنجا بودم یک نامه نوشتم که به امضای بقیه ی زندانی ها نیز رسید. در این نامه تقاضای رسیدگی به وضع پوشاک، بهداشت و تماس با خانواده هایمان را داشتیم. بعد از تحویل نامه یک آقایی به نام آقای یاری به نزدمان آمدند. وقتی حرفها و تقاضاهایمان را از زبان خودمان شنید سریع برایمان تلویزیون، روزنامه و گوشی آورد. با هزینه خودش برایمان کارت تلفن خرید. وضع آب زندان اوین خیلی خراب است. آقای یاری برایمان آب معدنی هم آورد. به بچه ها لباس زیر هم تحویل دادند. آن روز من نامه را ساعت 2 نوشتم و خودم ساعت 10:30 دقیقه شب همان روز با قرار وثیقه ی صد میلیون تومانی آزاد شدم. اصلا خیلی تعجب کردم که آقای یاری با ما این گونه رفتار کرد. نمی دانم رویه ی فوق بعداً ادامه داشت یا نه. موبایل مرا هنوز تحویلم نداده اند. چند روز است که به دنبالش می روم ولی پاسخ درستی دریافت نمی کنم. موبایلم را همچنان روشن نگه داشته اند تا ببینند که چه کسی به من زنگ می زند و با چه کسانی در ارتباط هستم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر