۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

وقتی مزه آش‏شور را رسالت هم می‎فهمد

روزنامه رسالت، که خود وابسته به جریان اقتدارگرای کشور است طی یادداشتی طنز، لب به انتقاد از آش شور محکمه‏ی نمایشی گشوده‏است.


به گزارش موج سبز آزادی، رسالت در این یادداشت طنز آورده است:

در تابستان 58 سازمان چريک هاي فدايي خلق که يک سازمان کمونيستي بود دچار انشعاب شده و به دو شاخه اکثريت و اقليت تبديل شدند. اکثريت تمايل و گرايش نسبي به حزب توده داشته و اقليت راديکال و تند حرف مي زد. توي ده ما چند تا از هواداران فدائيان بودند که از ترس بچه حزب الهي ها هميشه با هم در حرکت بودند تا وقت درگيري تنها نباشند (هرچند اينها در ميان اونا برادر، پسرخاله و دايي و عمو داشتند) پيرمردهاي ده که دور ميدون عصرها مي نشستند و نظاره گر رفتار جوان ها بودند ديدند که يکي از اين بچه هاي متعلق به فداييان ديگر همراه جمع نيست و با آن‏ها نمياد و نميره.

براي همين از اونا پرسيدند راستي اين پسر کلبي حسن که يک سال با شما بود الان چند روزيه همراه شما نيست کجاست؟ در جواب پيرمردها سخنگوي اونا گفت: هيچي رويزيونيست و اپورتونيست شد ديگر نمي تونه با ما بياد. پيرمردهاي بي سواد که سر از اين اصطلاحات در
نمي آوردند شروع کردند به آخ و اوخ و پشت دست زدن که خدا براي هيچ تنابنده اي نياره، نازنين جوان تو اين سن و سال اين چه مرضيه که گرفت؟!

برداشتها:
الف: نظر ننه جون راجع به نامه قرائت شده حجاريان در دادگاه: اين ماکس وبر را کي دستگير مي کنند؟ که اين بنده خدا رو با اين احوال مريضش فريب داده!
ب: پيچ از چ‘ به راست: (فراکسيون محو حريف از صفحه روزگار)
ديديد چقدر خوش تي‘ تر از قبل شده بودند و آب و هواي زندان به اونا ساخته بود ما فکر کرديم با اين گزارشات که از وضع جسمي حجاريان گفتند با گاز اکسيژن و کيسه ايزوله مياد دادگاه و کارش تمومه دلمون سوخت کوتاه آمديم.
ج: پيچ از راست به چ‘: (بقاياي در رفته مرتبط با مسائل اخير) خربزه مي خوريد پاي لرزش بنشينيد.آدم فروشي نکنيد اين همه گفتيم و نوشتيم که درب و داغون به قول لورل دوست هاردي چنچر شديد (معادل پنچر) اونوقت ل‘ گلي و تي‘ زده مياييد تو دادگاه ما رو خراب مي کنيد؟ بي ظرفيت ها! بشکنه اون دست که نمک نداره.
د: صاف به همراه باد: يه زماني اينا رئيس ما بودن چقدر جلوشون دولا راست شديم چه مي شه کرد. خود کرده را تدبير نيست.

برنداشتها:
شبي که اعضاي کادر مرکزي حزب توده از وابستگي پنجاه ساله شان به شوروي سابق گفتند چقدر افسوس فرصتي که سال 32 با تندروي آنان از دستمان رفت را خورديم. تا کي بايد تجربه کنيم؟ و تا کي بايد براي اين تجارب هزينه پرداخت نماييم؟ نام اين مرضي که از انقلاب مشروطيت تا به امروز دچارشيم چيه؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر